شرائط عام مدیریت اسلامی
شرائط عام، در دو حوزه ی «شرایط علمی» و «شرائط معنوی» مطرح است.
«شرائط علمی عام» شامل «علم به کلیت قرآن»، «علم به زمان»، «معرفت حاصل از معاشرت با مردم» می باشد.
شرائط عام، در دو حوزه ی «شرایط علمی» و «شرائط معنوی» مطرح است.
«شرائط علمی عام» شامل «علم به کلیت قرآن»، «علم به زمان»، «معرفت حاصل از معاشرت با مردم» می باشد.
«شرائط معنوی عام»، «صبر و نماز و انفاق» با محوریت «اقامه نماز» می باشد:
«وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَهَ إِنَّا لاَنُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ» (اعراف / 170)
لذا اگر تمسیک به قرآن و اقامه نماز نباشد، نه تنها مدیریت، مصلح نخواهد بود، بلکه ضایعات فراوانی هم به دنبال خواهد داشت.
پس، از نظر قرآن، مدیریت صحیح و مصلح، بدون علم به کلیت قرآن و اقامه نماز، امکان نخواهد داشت و مدیریت، دچار ضایعات فراوان خواهد بود.
نگرش اسلامی یک نگرش سیستمی است و تا مجموعه دین در ذهنیت مدیر جا نگیرد و ادراک نشود، مدیر نمی تواند حتی جزئی ترین مسائل را در نظام اسلامی به درستی حل و فصل کند.
نکته مهمی که باید مورد توجه و اهتمام قرار گیرد، باور داشتن به کلیت قرآن است که لازمه اش معرفت به قرآن است و خود قرآن هم بر این نکته تأکید می کند و می گوید:
کسی که بخشی از قرآن را می گیرد و بخشی از آن را رها می کند، محکوم به عذاب است!
«أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیَا وَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (بقره / 85)
اگر کسی اصلاً به قرآن اعتقاد و باور نداشته باشد، این فرد مرتد و کافر است. (تبعیض برون دینی)
اگر معرفت به کلیت قرآن که موجب اعمال اراده و برنامه ریزی مناسب آن است حاصل شود، باور به تحقق ارزشهای اسلامی در جامعه تقویت می شود و یک انقلاب مدیریتی به وجود می آید.
حالت یأسی که در برخی از افراد وجود دارد (مبنی بر اینکه حرفها و تعالیم اجتماعی اسلام را نمی شود اجرائی کرد) تنها به دلیل ضعف عملی در اجرای اسلام نیست بلکه با اندک دقت متوجه می شویم که در درجه اول، ضعف معرفتی است که بخش عمده ای از مشکلات را به وجود آورده است.
اگر به تعداد مورد نیاز از مجتهدین قرآنی (کلیت قرآن) در خبرگان، سران سه قوه، شورای نگهبان و مجلس شورای اسلامی و... داشته باشد، بسیاری از تنشها و تعارضات موجود حل فصل می شود چرا که علت بسیاری از اختلافات و واگرائی ها بین مسئولین، به همین نقصان معرفتی از کلیت قرآن برمی گردد.
این دستور اسلام است که باید مجتهدین قرآنی شکل بگیرند تا جامعه نسبت به ارزشهای اسلامی اعتنا نماید و عمل کند. «آیه نَفْر»، دستور کوچ به حوزه های علمیه است جهت مجتهد قرآنی شدن. قرآن می فرماید: «لیتفقهوا فی الدین» در کل قرآن باید تفقه کرد. «دین» در کلیت قرآن مطرح است و در روایات در طول آیات.
وقتی صحبت از کلیت قرآن می شود منظور این است که قرآن پیکر واحد است.
قرآن کریم هم تعبیر شقه شقه کردن را برای قرآن به کار می برد و می فرماید: کسانی که قرآن را اینچنین کنند، دچار عذاب الهی خواهند شد.
«کَما أنْزَلنا عَلَی المُقتَسِمِینَ الَّذینَ جَعَلُوا القُرآنَ عِضین» (حجر / 90 - 91)
خداوند عذاب خود را بر تجزیه طلبان قرآن (کسانی که قرآن را عضو عضو می کردند) نازل می کند.
مجموعه مفاهیم قرآنی، اعتقادات قرآنی، اخلاق قرآن و احکام آن با هم ارتباط وثیق دارند، بین احکام قرآنی هم ارتباطات نظام یافته ای وجود دارد و نمی شود آنها را از هم تفکیک کرد یا بین آنها تبعیض قائل شد چرا که عضو شقه شده قرآن، خاصیت کل قرآن را ندارد.
در تقسیم بندی الهی، چهار شریعت وجود دارد که به اقتضای دوره زمانی خاص مطرح شده اند و پیامبران اولوالعزم قبل از پیامبر اسلام، صاحبان آن شریعتهای اقتضائی بوده اند. اما وقتی شریعت اسلام مطرح می شود، دین به قله کمال می رسد و از آن به بعد تحول نمی پذیرد و همچنانکه خداوند در قرآن صریحاً می فرماید:
«الیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُم» (مائده / 3)
یعنی عالیترین و متعالی ترین احکام که تا روز قیامت برای بشر کفایت کند، همین احکامی است که قرآن مطرح کرده و هیچ تغییر و تحولی در آن راه ندارد. پس بر این اساس معلوم می شود که ختم نبوت به این معناست که: «دین به حد کمال رسیده و معارف آن برای سعادت و هدایت بشر تا روز قیامت کافی است.»
نکته دیگری که در این خصوص در باب مراحل تاریخ بشری در قرآن آمده است و تأکید مطلب فوق است، تقسیم بندی انسانها به دو گروه «اولین» و «آخرین» است، به این صورت که بشر قبل از اسلام را «اولین» و بشر بعد از اسلام تا روز قیامت را «آخرین (امت نهائی)» نامیده است.
یعنی معیار این تقسیم بندی بعثت پیامبر اسلام است:
«قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ» (واقعه / 50)
در سوره مرسلات می فرماید:
«ألَمْ نُهْلِکَ الاوَّلین» «ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الاخِرینَ» (مرسلات 16و 17)
یعنی این امت جاری بشر، «امتِ آخرین» هستند که در پی «اولین» آمده اند.
نهائی بودن طبعاً بدین معنا است که امت دیگری وجود ندارد تا لازم باشد دین جدیدی بیاید علاوه بر این در انتهای همین سوره مرسلات، بجایِ «امتِ آخِرین»، ضمیر مخاطب «کم» را در تقابل با «اولین» مطرح می نماید:
«هذا یَوْمُ الفَصْلِ جَمَعْناکُم و الاوَّلین» (مرسلات / 38)
یعنی «امت مخاطب قرآن»، همان «امتِ آخِرین (امت نهائی)» هستند.
پس امت پیامبر اکرم، آخرین امت است که تا روز قیامت استمرار دارد.
پس بحث نبوت اسلام، از حیث مکان و زمان اطلاق دارد و برای تمام بشریت تا روز قیامت جاری است و این از ضروریات قطعی مسلمین است که متأسفانه بعلت شبهه افکنی های زیاد، ضروریات اولیه مسلمین را هم باید تذکر داد.
شبهه دیگری که بعضاً مطرح می شود این است که در قرآن آیات «ناسخ و منسوخ» وجود دارد و بر این اساس افرادی به ابدی بودن قرآن خرده می گیرند و این شبهه را بطور جدی مطرح می کنند که:
«چگونه قرآن می تواند برای همه مکانها و زمانها صادق باشد در حالیکه در خود زمان پیامبر اقتضائی عمل شده است!؟»
این ذهنیت که برخی از آیات قرآن به اقتضای زمان پیامبر بوده و اکنون منسوخ شده است، به هیچ وجه صحیح نیست چرا که به تصریح و شهادت قرآن، هرچه در قرآن است ابدی است و سراسر مایه شفا و رحمت برای مؤمنین است:
«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً» (اسراء / 82)
تمام قرآن، شفای درد جامعه بشری است. اگر بگوئیم که بخشی از قرآن، دیگر به درد نمی خورد، این خلاف صفات قرآن است. (اسناد مصدر (شفاء) به اسم عین (قرآن) مبالغه است که سراسر و تار و پود قرآن را اشاره دارد.) مبحث ناسخ و منسوخ که در آیات قرآن مطرح می شود، سیاستی است که خداوند به پیامبر خود تعلیم داده و حاکی از آن است که:
«آیات منسوخ، تا زمانی که موضوع آنها در جامعه بشری جاری است، نافذ هستند و حکم آنها باید اجرا شود، ولی با تدبیر و بستر سازی و با رفع شرایط و اقتضائات حکم منسوخ، حکم بعدی که در آیات ناسخ مطرح می شود، نافذ خواهد بود.»
این قانون و دستورالعمل اجرای آیات ناسخ و منسوخ و احکام مربوط به آنان، ابدی است یعنی اگر جوامع اسلامی، در شرایط آیات منسوخ بودند، باید احکام مربوط به آنها را اجرا کنند و با برطرف کردن آن نوبت به اجرای احکام نهائی می رسد که همان «آیات ناسخ» است.
آیاتی که در این زمینه آمده است در دو مرتبه و مرحله دیده می شود:
- مرتبه اول از آیات می گوید: اگر کسانی مرتکب فحشاء شدند، به شرط تحقق 4 شاهد، آنها را در خانه هایشان حبس کنید:
«فَاِن شَهدوا فَاَمسِکوهُنَ فی البُیُوت...» (نساء / 15)
- مرتبه دوم از آیات که چند سال بعد نازل شده است (سال 5-6 هجرت) فرموده است که شخص مرتکب فحشاء اگر مجرد است باید صد ضربه شلاق بخورد (نور / 2) و اگر متأهل است بنابر روایت قطعی باید سنگسار شود. (حکم افراد مجرد در قرآن، و افراد متأهل در روایت آمده است)
وقتی فقها این آیات را بررسی کردند احراز کردند که مرتبه اول، چون در زمان آغاز حکومت پیامبر در مدینه بوده تحت تأثیر فرهنگ جاهلیت فحشاء یک شغل رسمی به حساب می آمد لذا حکم شلاق یا سنگسار نازل نشد. پیامبر «طَبیب دُوُار بِطِبِه» (1) است و می خواهد بیماری های جامعه را علاج کند.
کم کم حکومت پیامبر گسترش و توسعه یافت و در سایه حکومت نبوی زمینه های فقر و فحشاء از بین رفت و فرهنگ ازدواج گسترش پیدا کرد. لذا در سال پنجم هجرت، حکم شلاق نازل شد و فرمود به مرتکبین فحشاء (مجردان) شلاق بزن و به آنها رحم نکن!:
«وَ لا تأخُذْکُم بِهما رأفَهٌ فی دینِ الله» (نور / 2)
چرا که در این زمان، هیچ دلیل و توجیهی برای فحشاء وجود نداشت مگر هوسرانی!
این موضوع، در جوامع امروز هم مصداق دارد یعنی در برخورد با پدیده های منفی، باید ابتدا علل و عوامل آن را شناسائی نمود و سپس با آنها برخورد مناسب کرد.
در سایر مسائل نظام اسلامی از قبیل مسائل اقتصادی، سیاسی و... هم بحث آیات منسوخ مطرح است و باید به آنها توجه شود.
مثلاً «سپرده ثابت» که در منطق سنتیِ دین، «ربا» است، چرا که پول خالص، سود ثابت می گیرد و لذا قابل دفاع دینی نیست، حال اگر سیاست فعلی دولت براساس سیاست ناسخ و منسوخ مبتنی باشد قابل دفاع دینی است البته باید تا رسیدن به اجرای آیات ناسخ مراحل را تعریف نمود نه اینکه تا قیامت همین گونه اجرای منسوخ باقی بماند. متأسفانه مرحله بندی نشده است و لذا در رساله ها می گویند: حرام است.
اگر حرام است پس چگونه پولهای اضافه مردم که گرفتن آنها از دست مردم (به جهت کنترل تورم و...) برای نظام واجب است، در دست دولت قرار بگیرد. بخشی از تولید نظام با این کار حل می شود. با سیاست ناسخ و منسوخ است که می توان این مرافعات را حل و فصل کرد.
باید آیات ناسخ تابلو شوند و برای رسیدن به آنها برنامه ریزی صورت گیرد. اگر «ناسخات» را تابلو نکنیم «منسوخات» ابدی می شوند در حالیکه «منسوخات» تنها برای مواقع اضطرار و اجبار است.
نکته مهم دیگر اینست که بحث ناسخ و منسوخ تنها در احکام عملی - اجتماعی است نه در باب مسائل اعتقادی و اخلاقی.
«اَلعَالِمُ بِزَمانِهِ لَا یَهْجِم عَلَیْهِ اللَوابِس (اَلَهواجِس)»
«عالم به زمانه خویش، شبهات بر او هجوم نخواهد آورد.»
عوامل تشکیل دهنده علم به زمان عبارتند از:
الف- علم به حوادث عمومی زمان
ب- شناخت فرهنگها و مکتبهای فکری زمان
ج- مردم شناسی
د- آگاهی از اصل جریانات و موضوعات
معاشرت با مردم، علم به جامعه بشری را تعمیق می بخشد. در معاشرت با مردم ظرایف و قواعدی وجود دارد و اطلاعاتی به انسان می رسد که هیچگاه به طور نظری قابل درک نیست. مدیران ما باید طبقات جامعه را بشناسند و یک تصور و تصویر واقعی از آنها داشته باشند. ارتباط نزدیک با مردم «علم به زمان» را به شکل واقعی تقویت می کند. توجه و رسیدگی به این افراد در مدیریت کارآمد و مطلوب بسیار نقش دارد و می تواند منشأ تحولاتی شگرف در ایجاد انگیزش مثبت و ارتباطات اعتلاء یافته سازمانی گردد.
یک نکته مهم و اساسی که در این زمینه مطرح است، «دیدن» صحنه ها و اوضاع و واقعیتها است. این که اطلاعات کافی از طرق موثق به یک مدیر برسد، لازم است اما، کافی نیست؛ بلکه خود او هم، باید واقعیتها و صحنه ها را از نزدیک ببیند؛ چرا که دیدن می تواند برای یک مدیر «تفاوت ادراک» ایجاد کند،
اصل حضور مستقیم در صحنه ها یکی از اصول زیر مجموعه های اصل هدایت و رهبری در مدیریت اسلامی است. این بیان معروف که «شنیدن کی بود مانند دیدن؟» در واقع مضمون یک حدیث است که می فرماید:
«لیس المُخبِرُ کَالْمُعَایِن» (نور الثقلین / ج 2 / ص 71) «خبر دهنده مانند رؤیت کننده نیست.»
در هیمن زمینه روایتی از امام صادق مطرح شده است که ایشان پرسیدند:
آیا مقام عصمت و فرد معصوم که علم یقینی دارد احتیاج به دیدن دارد؟ اصحاب گفتند: خیر، نیازی ندارد.
امام صادق فرمودند: علم یقینی کفایت نمی کند و فرد باید صحنه ها و تفاوتها را حضوراً ببیند.
امام صادق در توضیح مطلب، جریانی از حضرت موسی را از قرآن کریم نقل می کند که:
وقتی موسی در مقام شهود و ملکوت و عالمِ یقین در کوه طور بود، خداوند به او فرمود ما قوم تو را امتحان کردیم و سامری آنها را گمراه کرد.
«قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ» (طه / 85)
حضرت موسی براساس این خبر الهی با تمام وجود باور داشت که آن واقعه اتفاق افتاده و امت او توسط سامری گمراه شده اند؛ لذا اوقاتش تلخ شد که یک عمر تلاش او به هدر رفته است؛ لذا با عصبانیت و تأسف برگشت:
«فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً» (طه / 86)
اما این تأثر و احساس او آنگونه نبود که صحنه گوساله پرستی را رؤیت کرد.
وقتی حضرت آمد و از نزدیک، قوم خود و جریان گوساله پرستی را دید، و مشاهده کرد، یک عمر تلاش و نتیجه نبوت او چگونه به راحتی به هدر رفته است، به شدت عصبانی می شود آنچنانکه تورات را بر زمین می کوبد و برادرش را هم مورد تهاجم قرار می دهد!
امام صادق (ع) با ذکر این جریان نتیجه می گیرد که این رؤیت با آن علم در دو مرتبه قرار دارند و حتی برای مقام عصمت هم لازم است که علی رغم علم یقینی، جریانات را ببیند و بر آن اساس برخورد کند.
دیدن صحنه نمایش از نظر کلیت علم و آگاهی به مسأله ولو در وجود معصوم تفاوتی نکند، اما از نظر بعد روانی و درک عمق حادثه به شدت مؤثر است.
لذا وقتی رؤیت حادثه برای معصوم مطرح است، برای غیر معصوم به طریق اولی ضرورت دارد خصوصاً که غیر معصوم، معمولاً علم یقینی به مسأله از طریق وسائل ارتباط جمعی و سیستم اطلاعات رسانی متعارف، پیدا نمی کند.
مدیریت ما باید از پشت میز برخیزد و با مجموعه سازمانی خود بطور منظم و نامنظم (ناگهانی) برخورد کند.
در منطق اسلامی زیر مجموعه، عیالات مدیریت هستند لذا خداوند انتظار دارد که به آنها توجه ویژه شود. وقتی توجه به حقوق همسایه آنقدر تأکید شده است اینها که علاوه بر همسایگی یک رابطه خاص سازمانی هم دارند، بیشتر باید مورد عنایت مدیریت واقع شوند.
«وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَهِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ» (بقره / 45)
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَهِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (بقره / 153)
«صبر» فروبلعیدن جرعه جرعه تلخیها و سختیهای «مصیبت و طاعت و معصیت» است.
«نماز» نمایشگر عشق به خدا و معراج مؤمن است و این عشق به خداست که انسان را به صبر بر مصائب و صبر بر طاعات و صبر از معاصی پایدار می گرداند و تلخی آنها را به شیرینی مبدل می کند، و به مرتفع نمودن نیازهای بندگان خدا، عاشقانه وادار می نماید.
«صبر بر طاعت» بسیار فراتر از «صبر بر مصیبت» و بسیار فروتر از «صبر از معصیت» می باشد.
صبر خود مراتبی را داراست:
- صبر به همراه جزع و فزع
- صبر بدون جزع و شکایت که «صبر جمیل» است.
صبر جمیل دو گونه است:
- صبر صابران که بر تلخی ها شکیبائی نشان می دهند.
- صبر شاکران که جز شیرینی نعمت چیزی نمی بینند و بر آن شکر می نمایند که این صبر همان صبر مطلوب اولیاء الهی و اولوالالباب می باشد:
«اللهُمَ انی اَسئَلُکَ صَبر الشاکِرین لَک» (دعای ماه رجب)
و در زیارت عاشورا و در پاسخ زینب (ع) به ابن زیاد این معنا جلوه گر است:
«اللهم لکَ الحمدُ حمدَ الشاکرینَ لک علی مُصابِهم»
«بار خدایا ستایش ها همه تو را سزد ستایشی همچون ستایش شاکران بر مصیبت وارده شان.»
«ما رَاَیتُ الّا جَمیلاً» «جز زیبائی چیزی ندیدم.» (حضرت زینب)
«انفاق» پر کردن شکافها و برطرف کردنِ نیازهای مادی و معنوی فرد و جامعه می باشد.
«انفاقِ از مازاد بر نیاز» و «انفاق از محبوبها» دو مرتبه از انفاق است که اولی «سیره مؤمنین» و دومی «عادت ابرار و اولوالالباب» می باشد که غالباً پنهانی و به هنگام ضرورت، آشکارا صورت می گیرد:
«وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ...» (بقره / 219)
«یَسْئَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ...» (بقره / 215)
«وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ...» (حشر / 9)
«لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ...» (آل عمران / 92)
علاوه بر هنگام دارائی و آسایش، انفاقِ در سختی ها و فشار، خصلتِ مهم ابرار و عادتِ مستمر «عباد خدا» می باشد که صرفاً به جهتِ رضای خدا صورت می گیرد:
«الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ...» (آل عمران / 134)
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً، إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَلاَ شُکُوراً» (انسان / 8 و 9)
پاداش چنین انفاق خالصانه ای، «فرزانگی و حکمت الهی» است که نصیب اولیاء الهی و صاحبان عقل خالص می گردد، همان عنایتی که نصیب «لقمان» گردید و همان چیزی که گمشده گرانقدر مؤمن می باشد:
«یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَن یَشَاءُ وَ مَن یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً و َمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» (بقره / 269)
«الحکمَهُ ضالَهُ المؤمِن» (امام علی (ع) نهج / حکمت 80)
«اقامه نماز» اثر طبیعی اش بر جانِ نماز گزار، «دوری از زشتی و پلیدی»، و در جامعه «برقراری جریان دعوت به خیر و اقدام به امر به معروف و نهی از منکر» می باشد و این نشان می دهد متدبر در قرآن یک وجود مقدس و وجودی فعال در جامعه می باشد:
«وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلاَهَ إِنَّ الصَّلاَهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ...» (عنکبوت / 45)
«و تلاوت نما آنچه از کتاب بسوی تو وحی شده است و نماز را بپای دار چرا که نماز از پلیدی و زشتی باز می دارد.»
«یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاَهَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ» (لقمان / 17)
«ای پسرکم نماز را بپای دار و به معروف امرنما و از منکر بازدار و بر آنچه به تو اصابت می کند صبر نما چرا که آن از ریشه های عزم در امور می باشد.»
تعبیر ماضی «صبروا... و اقاموا الصلوه و انفقوا...» برخلاف تعبیرات قبل و بعد در سوره رعد نشانگر تحقق و ثبات این سه معنا در وجود اولوالالباب می باشد (2) که اساس و ریشه خصوصیات دیگر تلقی می شود.
«شرائط علمی عام» شامل «علم به کلیت قرآن»، «علم به زمان»، «معرفت حاصل از معاشرت با مردم» می باشد.
«شرائط معنوی عام»، «صبر و نماز و انفاق» با محوریت «اقامه نماز» می باشد:
«وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَهَ إِنَّا لاَنُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ» (اعراف / 170)
لذا اگر تمسیک به قرآن و اقامه نماز نباشد، نه تنها مدیریت، مصلح نخواهد بود، بلکه ضایعات فراوانی هم به دنبال خواهد داشت.
بخش اول: شرائط علمی عام
1- علم به کلیت قرآن
اولین شرط عام برای مدیریت اسلامی حداقل در هر بخشی از سطوح میانه به بالای نظام، «علم به کلیت قرآن» است.پس، از نظر قرآن، مدیریت صحیح و مصلح، بدون علم به کلیت قرآن و اقامه نماز، امکان نخواهد داشت و مدیریت، دچار ضایعات فراوان خواهد بود.
نگرش اسلامی یک نگرش سیستمی است و تا مجموعه دین در ذهنیت مدیر جا نگیرد و ادراک نشود، مدیر نمی تواند حتی جزئی ترین مسائل را در نظام اسلامی به درستی حل و فصل کند.
نکته مهمی که باید مورد توجه و اهتمام قرار گیرد، باور داشتن به کلیت قرآن است که لازمه اش معرفت به قرآن است و خود قرآن هم بر این نکته تأکید می کند و می گوید:
کسی که بخشی از قرآن را می گیرد و بخشی از آن را رها می کند، محکوم به عذاب است!
«أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیَا وَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (بقره / 85)
اگر کسی اصلاً به قرآن اعتقاد و باور نداشته باشد، این فرد مرتد و کافر است. (تبعیض برون دینی)
اگر معرفت به کلیت قرآن که موجب اعمال اراده و برنامه ریزی مناسب آن است حاصل شود، باور به تحقق ارزشهای اسلامی در جامعه تقویت می شود و یک انقلاب مدیریتی به وجود می آید.
حالت یأسی که در برخی از افراد وجود دارد (مبنی بر اینکه حرفها و تعالیم اجتماعی اسلام را نمی شود اجرائی کرد) تنها به دلیل ضعف عملی در اجرای اسلام نیست بلکه با اندک دقت متوجه می شویم که در درجه اول، ضعف معرفتی است که بخش عمده ای از مشکلات را به وجود آورده است.
اگر به تعداد مورد نیاز از مجتهدین قرآنی (کلیت قرآن) در خبرگان، سران سه قوه، شورای نگهبان و مجلس شورای اسلامی و... داشته باشد، بسیاری از تنشها و تعارضات موجود حل فصل می شود چرا که علت بسیاری از اختلافات و واگرائی ها بین مسئولین، به همین نقصان معرفتی از کلیت قرآن برمی گردد.
این دستور اسلام است که باید مجتهدین قرآنی شکل بگیرند تا جامعه نسبت به ارزشهای اسلامی اعتنا نماید و عمل کند. «آیه نَفْر»، دستور کوچ به حوزه های علمیه است جهت مجتهد قرآنی شدن. قرآن می فرماید: «لیتفقهوا فی الدین» در کل قرآن باید تفقه کرد. «دین» در کلیت قرآن مطرح است و در روایات در طول آیات.
وقتی صحبت از کلیت قرآن می شود منظور این است که قرآن پیکر واحد است.
قرآن کریم هم تعبیر شقه شقه کردن را برای قرآن به کار می برد و می فرماید: کسانی که قرآن را اینچنین کنند، دچار عذاب الهی خواهند شد.
«کَما أنْزَلنا عَلَی المُقتَسِمِینَ الَّذینَ جَعَلُوا القُرآنَ عِضین» (حجر / 90 - 91)
خداوند عذاب خود را بر تجزیه طلبان قرآن (کسانی که قرآن را عضو عضو می کردند) نازل می کند.
مجموعه مفاهیم قرآنی، اعتقادات قرآنی، اخلاق قرآن و احکام آن با هم ارتباط وثیق دارند، بین احکام قرآنی هم ارتباطات نظام یافته ای وجود دارد و نمی شود آنها را از هم تفکیک کرد یا بین آنها تبعیض قائل شد چرا که عضو شقه شده قرآن، خاصیت کل قرآن را ندارد.
در تقسیم بندی الهی، چهار شریعت وجود دارد که به اقتضای دوره زمانی خاص مطرح شده اند و پیامبران اولوالعزم قبل از پیامبر اسلام، صاحبان آن شریعتهای اقتضائی بوده اند. اما وقتی شریعت اسلام مطرح می شود، دین به قله کمال می رسد و از آن به بعد تحول نمی پذیرد و همچنانکه خداوند در قرآن صریحاً می فرماید:
«الیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُم» (مائده / 3)
یعنی عالیترین و متعالی ترین احکام که تا روز قیامت برای بشر کفایت کند، همین احکامی است که قرآن مطرح کرده و هیچ تغییر و تحولی در آن راه ندارد. پس بر این اساس معلوم می شود که ختم نبوت به این معناست که: «دین به حد کمال رسیده و معارف آن برای سعادت و هدایت بشر تا روز قیامت کافی است.»
نکته دیگری که در این خصوص در باب مراحل تاریخ بشری در قرآن آمده است و تأکید مطلب فوق است، تقسیم بندی انسانها به دو گروه «اولین» و «آخرین» است، به این صورت که بشر قبل از اسلام را «اولین» و بشر بعد از اسلام تا روز قیامت را «آخرین (امت نهائی)» نامیده است.
یعنی معیار این تقسیم بندی بعثت پیامبر اسلام است:
«قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ» (واقعه / 50)
در سوره مرسلات می فرماید:
«ألَمْ نُهْلِکَ الاوَّلین» «ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الاخِرینَ» (مرسلات 16و 17)
یعنی این امت جاری بشر، «امتِ آخرین» هستند که در پی «اولین» آمده اند.
نهائی بودن طبعاً بدین معنا است که امت دیگری وجود ندارد تا لازم باشد دین جدیدی بیاید علاوه بر این در انتهای همین سوره مرسلات، بجایِ «امتِ آخِرین»، ضمیر مخاطب «کم» را در تقابل با «اولین» مطرح می نماید:
«هذا یَوْمُ الفَصْلِ جَمَعْناکُم و الاوَّلین» (مرسلات / 38)
یعنی «امت مخاطب قرآن»، همان «امتِ آخِرین (امت نهائی)» هستند.
پس امت پیامبر اکرم، آخرین امت است که تا روز قیامت استمرار دارد.
پس بحث نبوت اسلام، از حیث مکان و زمان اطلاق دارد و برای تمام بشریت تا روز قیامت جاری است و این از ضروریات قطعی مسلمین است که متأسفانه بعلت شبهه افکنی های زیاد، ضروریات اولیه مسلمین را هم باید تذکر داد.
شبهه دیگری که بعضاً مطرح می شود این است که در قرآن آیات «ناسخ و منسوخ» وجود دارد و بر این اساس افرادی به ابدی بودن قرآن خرده می گیرند و این شبهه را بطور جدی مطرح می کنند که:
«چگونه قرآن می تواند برای همه مکانها و زمانها صادق باشد در حالیکه در خود زمان پیامبر اقتضائی عمل شده است!؟»
این ذهنیت که برخی از آیات قرآن به اقتضای زمان پیامبر بوده و اکنون منسوخ شده است، به هیچ وجه صحیح نیست چرا که به تصریح و شهادت قرآن، هرچه در قرآن است ابدی است و سراسر مایه شفا و رحمت برای مؤمنین است:
«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً» (اسراء / 82)
تمام قرآن، شفای درد جامعه بشری است. اگر بگوئیم که بخشی از قرآن، دیگر به درد نمی خورد، این خلاف صفات قرآن است. (اسناد مصدر (شفاء) به اسم عین (قرآن) مبالغه است که سراسر و تار و پود قرآن را اشاره دارد.) مبحث ناسخ و منسوخ که در آیات قرآن مطرح می شود، سیاستی است که خداوند به پیامبر خود تعلیم داده و حاکی از آن است که:
«آیات منسوخ، تا زمانی که موضوع آنها در جامعه بشری جاری است، نافذ هستند و حکم آنها باید اجرا شود، ولی با تدبیر و بستر سازی و با رفع شرایط و اقتضائات حکم منسوخ، حکم بعدی که در آیات ناسخ مطرح می شود، نافذ خواهد بود.»
این قانون و دستورالعمل اجرای آیات ناسخ و منسوخ و احکام مربوط به آنان، ابدی است یعنی اگر جوامع اسلامی، در شرایط آیات منسوخ بودند، باید احکام مربوط به آنها را اجرا کنند و با برطرف کردن آن نوبت به اجرای احکام نهائی می رسد که همان «آیات ناسخ» است.
آیاتی که در این زمینه آمده است در دو مرتبه و مرحله دیده می شود:
- مرتبه اول از آیات می گوید: اگر کسانی مرتکب فحشاء شدند، به شرط تحقق 4 شاهد، آنها را در خانه هایشان حبس کنید:
«فَاِن شَهدوا فَاَمسِکوهُنَ فی البُیُوت...» (نساء / 15)
- مرتبه دوم از آیات که چند سال بعد نازل شده است (سال 5-6 هجرت) فرموده است که شخص مرتکب فحشاء اگر مجرد است باید صد ضربه شلاق بخورد (نور / 2) و اگر متأهل است بنابر روایت قطعی باید سنگسار شود. (حکم افراد مجرد در قرآن، و افراد متأهل در روایت آمده است)
وقتی فقها این آیات را بررسی کردند احراز کردند که مرتبه اول، چون در زمان آغاز حکومت پیامبر در مدینه بوده تحت تأثیر فرهنگ جاهلیت فحشاء یک شغل رسمی به حساب می آمد لذا حکم شلاق یا سنگسار نازل نشد. پیامبر «طَبیب دُوُار بِطِبِه» (1) است و می خواهد بیماری های جامعه را علاج کند.
کم کم حکومت پیامبر گسترش و توسعه یافت و در سایه حکومت نبوی زمینه های فقر و فحشاء از بین رفت و فرهنگ ازدواج گسترش پیدا کرد. لذا در سال پنجم هجرت، حکم شلاق نازل شد و فرمود به مرتکبین فحشاء (مجردان) شلاق بزن و به آنها رحم نکن!:
«وَ لا تأخُذْکُم بِهما رأفَهٌ فی دینِ الله» (نور / 2)
چرا که در این زمان، هیچ دلیل و توجیهی برای فحشاء وجود نداشت مگر هوسرانی!
این موضوع، در جوامع امروز هم مصداق دارد یعنی در برخورد با پدیده های منفی، باید ابتدا علل و عوامل آن را شناسائی نمود و سپس با آنها برخورد مناسب کرد.
در سایر مسائل نظام اسلامی از قبیل مسائل اقتصادی، سیاسی و... هم بحث آیات منسوخ مطرح است و باید به آنها توجه شود.
مثلاً «سپرده ثابت» که در منطق سنتیِ دین، «ربا» است، چرا که پول خالص، سود ثابت می گیرد و لذا قابل دفاع دینی نیست، حال اگر سیاست فعلی دولت براساس سیاست ناسخ و منسوخ مبتنی باشد قابل دفاع دینی است البته باید تا رسیدن به اجرای آیات ناسخ مراحل را تعریف نمود نه اینکه تا قیامت همین گونه اجرای منسوخ باقی بماند. متأسفانه مرحله بندی نشده است و لذا در رساله ها می گویند: حرام است.
اگر حرام است پس چگونه پولهای اضافه مردم که گرفتن آنها از دست مردم (به جهت کنترل تورم و...) برای نظام واجب است، در دست دولت قرار بگیرد. بخشی از تولید نظام با این کار حل می شود. با سیاست ناسخ و منسوخ است که می توان این مرافعات را حل و فصل کرد.
باید آیات ناسخ تابلو شوند و برای رسیدن به آنها برنامه ریزی صورت گیرد. اگر «ناسخات» را تابلو نکنیم «منسوخات» ابدی می شوند در حالیکه «منسوخات» تنها برای مواقع اضطرار و اجبار است.
نکته مهم دیگر اینست که بحث ناسخ و منسوخ تنها در احکام عملی - اجتماعی است نه در باب مسائل اعتقادی و اخلاقی.
2- علم به زمان و معاشرت با مردم
یکی دیگر از شرایطی که برای مدیریت اسلامی لااقل در سطح ستادی و عالی مطرح است و در روایات هم مورد تأکید قرار گرفته است «علم به زمان» می باشد:«اَلعَالِمُ بِزَمانِهِ لَا یَهْجِم عَلَیْهِ اللَوابِس (اَلَهواجِس)»
«عالم به زمانه خویش، شبهات بر او هجوم نخواهد آورد.»
عوامل تشکیل دهنده علم به زمان عبارتند از:
الف- علم به حوادث عمومی زمان
ب- شناخت فرهنگها و مکتبهای فکری زمان
ج- مردم شناسی
د- آگاهی از اصل جریانات و موضوعات
معاشرت با مردم، علم به جامعه بشری را تعمیق می بخشد. در معاشرت با مردم ظرایف و قواعدی وجود دارد و اطلاعاتی به انسان می رسد که هیچگاه به طور نظری قابل درک نیست. مدیران ما باید طبقات جامعه را بشناسند و یک تصور و تصویر واقعی از آنها داشته باشند. ارتباط نزدیک با مردم «علم به زمان» را به شکل واقعی تقویت می کند. توجه و رسیدگی به این افراد در مدیریت کارآمد و مطلوب بسیار نقش دارد و می تواند منشأ تحولاتی شگرف در ایجاد انگیزش مثبت و ارتباطات اعتلاء یافته سازمانی گردد.
یک نکته مهم و اساسی که در این زمینه مطرح است، «دیدن» صحنه ها و اوضاع و واقعیتها است. این که اطلاعات کافی از طرق موثق به یک مدیر برسد، لازم است اما، کافی نیست؛ بلکه خود او هم، باید واقعیتها و صحنه ها را از نزدیک ببیند؛ چرا که دیدن می تواند برای یک مدیر «تفاوت ادراک» ایجاد کند،
اصل حضور مستقیم در صحنه ها یکی از اصول زیر مجموعه های اصل هدایت و رهبری در مدیریت اسلامی است. این بیان معروف که «شنیدن کی بود مانند دیدن؟» در واقع مضمون یک حدیث است که می فرماید:
«لیس المُخبِرُ کَالْمُعَایِن» (نور الثقلین / ج 2 / ص 71) «خبر دهنده مانند رؤیت کننده نیست.»
در هیمن زمینه روایتی از امام صادق مطرح شده است که ایشان پرسیدند:
آیا مقام عصمت و فرد معصوم که علم یقینی دارد احتیاج به دیدن دارد؟ اصحاب گفتند: خیر، نیازی ندارد.
امام صادق فرمودند: علم یقینی کفایت نمی کند و فرد باید صحنه ها و تفاوتها را حضوراً ببیند.
امام صادق در توضیح مطلب، جریانی از حضرت موسی را از قرآن کریم نقل می کند که:
وقتی موسی در مقام شهود و ملکوت و عالمِ یقین در کوه طور بود، خداوند به او فرمود ما قوم تو را امتحان کردیم و سامری آنها را گمراه کرد.
«قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ» (طه / 85)
حضرت موسی براساس این خبر الهی با تمام وجود باور داشت که آن واقعه اتفاق افتاده و امت او توسط سامری گمراه شده اند؛ لذا اوقاتش تلخ شد که یک عمر تلاش او به هدر رفته است؛ لذا با عصبانیت و تأسف برگشت:
«فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً» (طه / 86)
اما این تأثر و احساس او آنگونه نبود که صحنه گوساله پرستی را رؤیت کرد.
وقتی حضرت آمد و از نزدیک، قوم خود و جریان گوساله پرستی را دید، و مشاهده کرد، یک عمر تلاش و نتیجه نبوت او چگونه به راحتی به هدر رفته است، به شدت عصبانی می شود آنچنانکه تورات را بر زمین می کوبد و برادرش را هم مورد تهاجم قرار می دهد!
امام صادق (ع) با ذکر این جریان نتیجه می گیرد که این رؤیت با آن علم در دو مرتبه قرار دارند و حتی برای مقام عصمت هم لازم است که علی رغم علم یقینی، جریانات را ببیند و بر آن اساس برخورد کند.
دیدن صحنه نمایش از نظر کلیت علم و آگاهی به مسأله ولو در وجود معصوم تفاوتی نکند، اما از نظر بعد روانی و درک عمق حادثه به شدت مؤثر است.
لذا وقتی رؤیت حادثه برای معصوم مطرح است، برای غیر معصوم به طریق اولی ضرورت دارد خصوصاً که غیر معصوم، معمولاً علم یقینی به مسأله از طریق وسائل ارتباط جمعی و سیستم اطلاعات رسانی متعارف، پیدا نمی کند.
مدیریت ما باید از پشت میز برخیزد و با مجموعه سازمانی خود بطور منظم و نامنظم (ناگهانی) برخورد کند.
در منطق اسلامی زیر مجموعه، عیالات مدیریت هستند لذا خداوند انتظار دارد که به آنها توجه ویژه شود. وقتی توجه به حقوق همسایه آنقدر تأکید شده است اینها که علاوه بر همسایگی یک رابطه خاص سازمانی هم دارند، بیشتر باید مورد عنایت مدیریت واقع شوند.
بخش دوم: شرایط معنوی عام
1- صبر، نماز و انفاق
در دو آیه نقش اساسی «صبر و نماز» در راه خدا مطرح گشته است که در یکی بر نقش نماز و در دیگری بر نقش «صبر» تأکید شده است:«وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَهِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ» (بقره / 45)
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَهِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (بقره / 153)
«صبر» فروبلعیدن جرعه جرعه تلخیها و سختیهای «مصیبت و طاعت و معصیت» است.
«نماز» نمایشگر عشق به خدا و معراج مؤمن است و این عشق به خداست که انسان را به صبر بر مصائب و صبر بر طاعات و صبر از معاصی پایدار می گرداند و تلخی آنها را به شیرینی مبدل می کند، و به مرتفع نمودن نیازهای بندگان خدا، عاشقانه وادار می نماید.
«صبر بر طاعت» بسیار فراتر از «صبر بر مصیبت» و بسیار فروتر از «صبر از معصیت» می باشد.
صبر خود مراتبی را داراست:
- صبر به همراه جزع و فزع
- صبر بدون جزع و شکایت که «صبر جمیل» است.
صبر جمیل دو گونه است:
- صبر صابران که بر تلخی ها شکیبائی نشان می دهند.
- صبر شاکران که جز شیرینی نعمت چیزی نمی بینند و بر آن شکر می نمایند که این صبر همان صبر مطلوب اولیاء الهی و اولوالالباب می باشد:
«اللهُمَ انی اَسئَلُکَ صَبر الشاکِرین لَک» (دعای ماه رجب)
و در زیارت عاشورا و در پاسخ زینب (ع) به ابن زیاد این معنا جلوه گر است:
«اللهم لکَ الحمدُ حمدَ الشاکرینَ لک علی مُصابِهم»
«بار خدایا ستایش ها همه تو را سزد ستایشی همچون ستایش شاکران بر مصیبت وارده شان.»
«ما رَاَیتُ الّا جَمیلاً» «جز زیبائی چیزی ندیدم.» (حضرت زینب)
«انفاق» پر کردن شکافها و برطرف کردنِ نیازهای مادی و معنوی فرد و جامعه می باشد.
«انفاقِ از مازاد بر نیاز» و «انفاق از محبوبها» دو مرتبه از انفاق است که اولی «سیره مؤمنین» و دومی «عادت ابرار و اولوالالباب» می باشد که غالباً پنهانی و به هنگام ضرورت، آشکارا صورت می گیرد:
«وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ...» (بقره / 219)
«یَسْئَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ...» (بقره / 215)
«وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ...» (حشر / 9)
«لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ...» (آل عمران / 92)
علاوه بر هنگام دارائی و آسایش، انفاقِ در سختی ها و فشار، خصلتِ مهم ابرار و عادتِ مستمر «عباد خدا» می باشد که صرفاً به جهتِ رضای خدا صورت می گیرد:
«الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ...» (آل عمران / 134)
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً، إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَلاَ شُکُوراً» (انسان / 8 و 9)
پاداش چنین انفاق خالصانه ای، «فرزانگی و حکمت الهی» است که نصیب اولیاء الهی و صاحبان عقل خالص می گردد، همان عنایتی که نصیب «لقمان» گردید و همان چیزی که گمشده گرانقدر مؤمن می باشد:
«یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَن یَشَاءُ وَ مَن یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً و َمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» (بقره / 269)
«الحکمَهُ ضالَهُ المؤمِن» (امام علی (ع) نهج / حکمت 80)
«اقامه نماز» اثر طبیعی اش بر جانِ نماز گزار، «دوری از زشتی و پلیدی»، و در جامعه «برقراری جریان دعوت به خیر و اقدام به امر به معروف و نهی از منکر» می باشد و این نشان می دهد متدبر در قرآن یک وجود مقدس و وجودی فعال در جامعه می باشد:
«وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلاَهَ إِنَّ الصَّلاَهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ...» (عنکبوت / 45)
«و تلاوت نما آنچه از کتاب بسوی تو وحی شده است و نماز را بپای دار چرا که نماز از پلیدی و زشتی باز می دارد.»
«یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاَهَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ» (لقمان / 17)
«ای پسرکم نماز را بپای دار و به معروف امرنما و از منکر بازدار و بر آنچه به تو اصابت می کند صبر نما چرا که آن از ریشه های عزم در امور می باشد.»
تعبیر ماضی «صبروا... و اقاموا الصلوه و انفقوا...» برخلاف تعبیرات قبل و بعد در سوره رعد نشانگر تحقق و ثبات این سه معنا در وجود اولوالالباب می باشد (2) که اساس و ریشه خصوصیات دیگر تلقی می شود.
پی نوشت ها :
1- نهج / خ 108 / دشتی.
2- جهت توضیحات تفصیلی رجوع کنید «پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن، ولی الله نقی پور فر» صص 254-221.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}